11

گاه و بیگاه که نیمه شب خواب از سرم می پرد ، چه تصویر تلخی ست :
من ..
یک تخت دو نفره ..
و تنهایی تاریک یک نفره ..!
دیگر از همبستری با یک موبایل دورخیز کرده برای عربده کشی در چند ساعت دیگر
- که آهای آدم کوکی !! روز از نو و روزی نه چندان نو ..! -
خسته شده ام.
غرورم را خیلی دوست دارم
به تو هیچ وقت نخواهم گفت که جایت خالیست
و جای من گرچه وسیع شده
اما ..
دلم تنگ تر است از هر موقع !


 
10

نرسیدن به آرزوهای بزرگ ، سخت نیست !
بعد از نرسیدن به هر آرزوی بزرگی
بزرگتــر می شوم و بهتر آغاز می کنم .

اما نرسیدن به آرزوهای کوچک
همواره کوچـــــــکم می کند !
عذاب تحقیر نیز
از جنس عذاب دوزخ است .

این آرزوی کوچک
گاه دیدن تـــــــوست ... !!


 
09

نه به آن روزهای تراکم عاشقی
نه به این روزهای خلاء عاطفی .. !

خــودم
کـــردم
کــــــه
لعنــت
بـــــــر
خــودت
بــــــاد

پ . ن :
هر کس به طــریقی دل مـا می شکـند
خدا را شکر حوصله مان سر نمی رود


 
08

سلام و عشق .. !
به همه ی آنهایی که می آیند تا با حرف هایم لبخـــــــند بزنند.
پــــیشترها من با خنده می نوشتم ، و هر که می خواند می گریست
این روزها
من با گریه می نویسم ، و هر که می خواند می خنــــدد .
صدای فرشته ای ، آرام در گوشم می پیچد که می گوید :
آی عزیز !
نافله ات دیــــــــر نشود ..
من وضو می گیرم
و باز می آیم تا زلفت را شانه کنم .


 
07

من می رقصم .. !!
با آهنگ زندگــــی
با بَک گرانــد ِ روزمرّگی
با بوق ممتـــــد یک عوضی
با غرغرهای تــــــو
..
..
..

شاباش شابـــــــاش ... !

پ . ن :
گفتم غــــم تــــو دارم
گفتــــا به تخمــــ دانم


 
06

گاه می اندیشم که چه اهمیتی دارد
که من کجــــای این کهکشان باشم ؟
شب با تمام ستارگانش
با مهتاب و سکوت عمیقش
با نســـــــیم خنــــک هوایش
و جای خالی تـــــــو در کنــارم ..
که هرگز در دلــــم خالـــی نیست
و دلـــم
که در آن هیچ جایی برای غیر تو نیست !
آری ...
این خوبست
فقط با تـــــو زیستن یعنی زندگی


 
05

با نوک مدادم
یک نقطه گذاشتم و گفتم :
« خیالت آسوده ! دیگر قصه تمام شد ... »
ولی می دانی؟
این قصه هیچ گاه تمام نشد !
چون من آنروز ، در کنار نقطه ی قرارمان
پنهانی
دو نقطه ی دیگر گذاشته بودم .. !!


 
04

در نگاه های کودکانه ات ، گرمی صدائیست که همچون نُـت های پیانو ، قلبــــــم را نوازش می کند ..
نگاه هایی اهورایی ، که طلسم های قلب مرا باز می کند
نگاه هایی که گرمایش ، قندیل های یخ زده بر روی احساساتم را آب می کند
نگاه هایی که سیــــــــرابم می کند !
لبخـــــــند هایت ، مرا به یاد کودکی هایم می اندازد ..
تبـــــــسم هایت ، فکـــــر مرا افسون می کند
افسونی که در آن غرق می شوم .
در سیـــــــــمایت ، نجابتی است
که مرا از گفتن دوستــــــت دارم ، عاجز می سازد
فریاد دوست داشتنت ، در گلویم حبس می شود
و سرب داغ سکوت را خودم با دستان خودم ، در دهانم می ریـــــــزم ... !


 
03

بعضی وقت ها اســـــــم ها فراموش می شوند
بعضی وقت ها صاحبـان اســــــــم هم ..

پ . ن :
این نوشته ، مخاطب خاص دارد !


 
02

قامتت نه کوتاه و نه چندان بلـــند
نه به ســــرو مانـَد و نه به تــــاک !
آنقــــدر که
سرم را که خم کنم ، بوسه ام بر بالای پیشانی ات بنشیند .
سرزمین ناشناخته ای که هوایش همیشه خوب است !
رستنــــگاه ..
پروانه ای ناگاه پر می کشد ، جا می خورم .
با دو دست ، موهایت را از شانه می رهانم
سنجاقک ها پرواز می کنند
چه تکیه گاه مطمئنی است شانه هایت .
دستم سبک می شود
موهایت را نفس می کشم .. !
هـــــا می کنم
بوی هوای صبح روستا می زند
نان تازه و عشـــــق و گندم زار ...
هــــا می کنم
چشمانت شرجــــی می شود .
بانــــــو !
من دارم در کشتزار موهایت باد می کارم
طـــوفان کن .. !!



 
01

خیلی وقت بود که دیگه حال و حوصله نداشتم اینجا بنویسم
خیلی وقت بود که به سرم زده بود در اینجارو واسه همیشه تخته کنم
خیلی وقت بود دیگه اینجارو دوست نداشتم
خیلی وقت بود که اینجا رو گرد و خاک گرفته بود
امــــــــــا ...
بعد از همه ی اون خیلی وقت ها
یه بهونه باعث شد برگردم اینجا
با این قالب جدید
با این آهنگ جدید
با این انگیـــــزه ی جدید
حالا دیگه اینجا رو مث قبل دوست دارم
و از همه مهم تر ..
ازت ممنونم که اینجا رو دوباره ساختی
دوباره کاری کردی که واسه اینجا نوشتن انگیزه پیدا کنم
ازت ممنونم به خاطر اون شبایی که نخوابیدی تا اینجارو رو به راه کنی
با هیچ چیزی نمی تونم ازت تشکر کنم
فقط می تونم بگم :
به خاطر همه خوبی هات ازت ممنونم مرجان عزیزم


 

About me


 

ببين نازنينم !

از آغاز عاشقي تا به حال در هر گذر و بن بست و خيابان و بيابان همه سراغ آن اوي نيامده ، آن گمشدهء رفتهء سفر کرده را از من گرفتند و من سر به زير اما سربالا جوابشان را دادم ، اما ديگر نمي شود .

بالاخره تصميمي گرفتم و با خود قرار گذاشتم به پرسش تمام آنهائي که يا پرسيدند يا قرار است بپرسند پاسخ دهم . نتيجه اين شد که :

 « من او ندارم ! »

چه شد ؟  هنوز که نقطه آخر جمله را ننوشته ابروهاي نازنينت پيوندي ناگسستني خوردند .

 من که با تو نبودم ، عزيز کرده اين همه سالِ دلِِ رسوا ، خودت قضاوت کن من وقتي تو را دارم « او » را مي خواهم چه کار ؟

پس بخند ، من تورا دارم.

تو هم قبول کن و مثل من بگو :

من « او » ندارم !!!

 


Links



نفـــس
جيـــگر تو
دخـــتر آبـان
زخمــــي زمان
نحــسي واژه ها
Emovi
viOeM
Emovi.like.no.other

Archive name



May 2008
Jun 2008
JuL 2008
Sep 2008
Nov 2008
Dec 2008
Jan 2009
Feb 2009
Mar 2009
Apr 2009
Jun 2009
Aug 2009
Sep 2009
Oct 2009
Nov 2009
Dec 2009
Jan 2010
Jun 2010

Music


 

Other