36

وقت آن رسیده است که ...
قوه قضائیه قانونی را تصویب نماید
که به موجب آن همه مردم ایـــران
به جرم اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی و توهین به مقدسات و اخلال در نظم عمومی
گناهــــــکار شناخته شوند
مگر خلافش ثابت شود !!

پ . ن :
نمی دانم
در بوته ی آزمایش الهی هستیم
یا آزگــ ایش الهی ..



 
35


شرمنده ی تمام دردهایی هستم
که جای آنکه دوایشان باشم ، دعا گویشان هستم ..
سر افکنده از سایه ی کوتاه خویشم، که بر سر کسی نیست
غبطه به مردانگی ایشان می خورم
که سایه شان بلند بود و نگاهشان مَرهَم .
سایه ام چون سایه ی ظهر ..
نه کسی مهر از نگاهم می خواند ، نه اگر یادی می کند به وصف ِ خیر می کند !
عاشـــــورا ..
عزای تو نیست
عزای من است که منم

کاش از تو عطری داشتم ، نشانی داشتم
تا هر کس که مرا می دید می گفت ردّی از تو دارم
کاش نگاهم آرام کسی بود
کاش کلامم مناجات کسی بود
من از آنچه هستم ، سخت شرمگینم ..
خواستم زبان به دندان بگیرم
نشد ..
دلـــم ریخت !

حضرت والا ..
تو که می دانی خود را به اسارت داده ایم
گـــم رفته ایم
سری بگردان ، دستی بجنبان .
حضرت آقا ..
در دل من امشب کاروانی زبان گرفته است
آری ..
طفل یتیمی
ز حسیــن
گمشده


 
34

محــــــرّم
که می شود
کســی ، جایــی
در دلم تسبیح می اندازد
دانه دانه
سرخ ِ ســــرخ



 
33

مــــن
شکستن ِ در تعلیق را مشق می کنم
دیگران
شکسته ی نستعلیق می بینند و ..
عشــــق می کنند !

بعداً نوشت :
کابــــــوس رفتنت بگو
از لحظه های من بره ...


 
32

روز اول ..
روز دوم ...
روز سوم ...
.
.
.
ماه اول ..
ماه دوم ...
ماه سوم ...
.
.
.
.
و چه زود
به همین سادگی
یک سال گذشت ..

پ . ن :
زندگی
بــا تــــو
اما بی تـــو
غم انگیز است
می دانی ... ؟!


 
31

«حماقت » در یکی از این دو فرض است :
- هر سنتـــی را ، چون سنــت است مقدس کردن ..
- هر تجـــددی را ، چون جدید است تقـــلید کردن ..

و ما ، ملت شریف ایران احمق نیستیم
چون هر دو این فرض را ، توأمان داریم .. !!



 
30

( با هم به سدهء یکی مانده به حافظ می رویم .. )

و شبانه
دلم را ، صدای قدم زدن زنی مست و خوابگرد آرام می کند .
در من ، مهربان و ناز آلود نجـــوا می کنی :
سایه ی سرم !
خوابت هست ؟ قرارت هست .. ؟!
آن سوی آبادی
من رند و نظر باز ، در خیال توام که :
غمت مباد !
آسوده بخواب محبـــــوب شبم .
تا در دلم شحـــنه توئی ، شهر در امن و امان است .

صبح ..
با بوئیدن یک گل سپید کوچک و خوش بو آغاز می شود .
یعنی که بانوی ستاره ها ، از هفت قرن پیش در بسترش خواب مانده است !
با عجله لباس به تن می کنی که دانشگاهت دیر نشود
دانشگاه نه
" مکـــــــتب " ، نگار من .. !!


 

About me


 

ببين نازنينم !

از آغاز عاشقي تا به حال در هر گذر و بن بست و خيابان و بيابان همه سراغ آن اوي نيامده ، آن گمشدهء رفتهء سفر کرده را از من گرفتند و من سر به زير اما سربالا جوابشان را دادم ، اما ديگر نمي شود .

بالاخره تصميمي گرفتم و با خود قرار گذاشتم به پرسش تمام آنهائي که يا پرسيدند يا قرار است بپرسند پاسخ دهم . نتيجه اين شد که :

 « من او ندارم ! »

چه شد ؟  هنوز که نقطه آخر جمله را ننوشته ابروهاي نازنينت پيوندي ناگسستني خوردند .

 من که با تو نبودم ، عزيز کرده اين همه سالِ دلِِ رسوا ، خودت قضاوت کن من وقتي تو را دارم « او » را مي خواهم چه کار ؟

پس بخند ، من تورا دارم.

تو هم قبول کن و مثل من بگو :

من « او » ندارم !!!

 


Links



نفـــس
جيـــگر تو
دخـــتر آبـان
زخمــــي زمان
نحــسي واژه ها
Emovi
viOeM
Emovi.like.no.other

Archive name



May 2008
Jun 2008
JuL 2008
Sep 2008
Nov 2008
Dec 2008
Jan 2009
Feb 2009
Mar 2009
Apr 2009
Jun 2009
Aug 2009
Sep 2009
Oct 2009
Nov 2009
Dec 2009
Jan 2010
Jun 2010

Music


 

Other